Thursday, January 11, 2018

محمود عباس

قیافه اش شبیه محمود عباس هست ، ان رهبر فلسطینی، دلم می خواهد یگ مشت توی صورتش بزنم ، اما به شیطان درونم می گویم بی خیال شلوغ می شود و در این گیرودار ممکن است پدرپیرت که کنارت ایستاده اسیب ببیند.
محمود عباس روی صندلی نشسته همان چاوکی به زبان خودمان چوکی ریاست از همان ها که معروف است اگر ما افغانها روی ان بنشینیم به باسنمان می چسپد و دیگر خلاص نمی شود.
محمود عباس: دختر جان پس شو ، برو او طرف ایسته شو (با شماتت). و برگه هایی که روبه برویش هست را بالا می گیرد تا در نور افتاب ببیند ، دختر بیچاره جلوی افتاب ایستاده بود مدارک ان بینوا را هم جلویش می اندازد ،مثل مال من، برای همین دلم می خواست یک مشت توی صورتش بزنم.
اینجا سفارت یا قنسولگری افغانستان است،هر تکه از خاک کشوری که سفارت در ان هست معروف است که گویی تعلق به کشور مهمان دارد، پس اینجا باید بوی وطن بدهد، اما اینجا بوی وطن نمی دهد، بیشتر ادم را یاد طنز برره می اندازد ساخته مهران مدیری ، خیال می کنی به بخشداری برره وارد شده ای پرونده ات را به همدیگر پاس می دهند بعد می گویند نمی شود.
ارباب رجوع: اینجینر صاحب به خدا ( برای تکمیل هر پرونده و گرفتن تذکره دو شاهد لازم هست)این شاهد مه فقط یک پای بیشتر ندارد بنده خدا معلول است از صبح دان دروازه سر یگ پای ایستاد است شما ره به خدا بانین امضا کند برود..،
محمود عباس: نمیشه کل مردم همو رقم استن (یعنی کل مردوم یگ پا دارند؟)
نمی دانم این احساس را فقط من دارم یا همه ، که دلت می خواهد وقتی پای به جایی می گذاری که متعلق به کشور خودت هست جایی که مسئولانش هموطن خودت هستند انتظار داری ان اداره با دفتر اتباع بیگانه فرق داشته باشد دلت می خواهد شبیه دفتر کفالت نباشد دوست داری رفتاری که در سفید سنگ با تو می کنند نبینی ، با خودت می گویی نه اینجا فرق دارد ، اینجا از خودت هست، اما واقعا اینطور هست?

linkwithin

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...