Wednesday, June 26, 2013

مهاجر

در ایران ، مهاجر یعنی ادم هایی از طبقه ی متوسط به پایین اجتماع ، یعنی شهروندان درجه ی سه ، یعنی انهایی که حق هیچ کاری ندارند غیر از انچه که به کار سخت معروف است. به یاد دارم وقتی چندین سال قبل فرم هایی برای شناسایی مهاجرها داده بودند و قرار بود دراین فرم ها تایین شود که شغل مهاجر چیست ، هر چه  جستجو می کردی که مثلا در میان لیست پر و پیمان اداره اتباع به جز کارگر ، سفت کار ، بنا ، کچ کار...  چیز دیگری بیابی نمی توانستی ، یعنی نمی توانستی مثلا گزینه ای مثل ، معلم ، مهندس ، پزشک پرستار یا روزنامه نگار را پیدا کنی ،

 

این خود به روشنی نشان می دهد که ما در چه سطحی از این طبقات اجتماعی تعریف شده ایم . به جز ما افغان ها گروه دیگری از مهاجرها هم هستند که البته هیچ گاه رفتاری با این عده نشده که هم سطح افغان ها قرار گیرند ، مهاجران عراقی و پاکستانی ، که البته از ارج و قرب بیشتری برخوردارند ، با انها رفتار بهتری می شود ، از تخفیف های مالیاتی بیشتری برخوردارند و البته که حتا در مورد ازدواج با زنان ایرانی هیچ گاه ان حساسیتی که در مورد افغان ها وجود دارد با انها به خرج داده نمی شود .

 

گویی ایرانی ها ، انهایی را که گلوله وتوپ و خمپاره به سویشان پرتاب کرده و خانه هایشان را خراب کرده اند بیشتر می پسندند تا افغان هایی که بیش از سی سال است درایران خشت روی خشت می گذارند و فقط می سازند.

 

اغاز طرح امایش 9

 

سایت اتباع اعلام کرده است که مهاجرهای افغان و عراقی با مراجعه بهاین سایت که برای نوبت دهی طراحی شده ، باید تا 20 تیر ماه  92 اقدام به ثبت نام کنند ، و در روزی که به انها نوبت داده می شود به اداره اتباعمراجعه کنند همراه با کپی فرم نوبت شان.               

 

هموطن ها می توانند اگر اینترنت ندارند ، حتا از منزل اقوام هم این کار را انجام دهند و نیازی به رفتن به کافی نت نیست ، البته برای کافی نت ها نرخی را مصوب کرده اند که از سو استفاده افراد سود جو جلوگیری شود ، 2700 تومان برای ثبت نام یک خانواده ،

 

شنیده ها حاکی از ان است  که با این ثبت نام ، نامه هایی با اعتبار سه ماهه به افغان ها داده شود ، البته برای هر نامه 11 هزار تومان دریافت خواهد شد .  برای چه ؟ نمی دانم . چرا همان کارت های قبلی تمدید نمی شوند ؟ نمی دانم .

و باز شنیده ها می گوید : قرار است امور افغانها زین پس به بخش خصوصی واگذار شود ، خدا بخیر کند ، هر چیز که در اینجا به بخش خصوصی واگذار شد اوضاعش بدترشد  که بهتر نشد.

 

Saturday, June 8, 2013

نیسان وانت

تا به حال به این فکر کرده اید که این وانت نیسان های ابی رنگ چقدر در زندگی ما جنوب شهری ها یا پایین شهری ها یا بهتر بگویم ، ما جامعه ی مهاجر یا شاید هم بهتر باشد بگوییم ما ادم هایی با زندگی های پایین تر از متوسط اجتماع ،نقشی دارند اساسی . اگر به جای جرمی کلارکسون مجری معروف تخته گاز بی بی سی بودم حتما می امدم به ایران و راجع به این وسیله خارج العاده برنامه می ساختم .

                                                                     wanet2

رنگ خیلی از انها ابی ست و وسیله ای ست که بدرد بارکشی  می خورند اما از یک منظر دیگر پشت این وسیله یا کناره ها ویا بغل انها مکانی ست برای نوشتن پیام های اندرزنامه ای ، برای نکوهش مال و منال دنیا ، برای اینکه به یاد مادر بیفتی وقتی می خوانی که رویش نوشته اند " رفیق بی کلک مادر" و یا بابایت را یاد کنی  وقتی نوشته اند " یادگار پدر ".

 

مذهبی ها فریاد انتظار در جمعه ها را برای ناجی موعودشان روی ان بلند می کنند و ادم های خرافاتی می نویسند " بگو ماشالله"و یا ابیاتی که از جدایی ها شکایت می کنند " بشنو از نی چون حکایت می کند" .گاهی هم می شوند بوم نقاشی ، مردم اروزهایشان را روی ان نقاشی می کنند ، چشم سیاه و زیبای یک زن که می تواند تجسمی باشد از یک رویای شیرین ، و یا انتظار برای یک عشق به فرجام نرسیده ، سبزه ها و گل ها و درخت هایی که صاحب ان دوست داشته انرا نقش کند روی وسیله اش ، شاید تجسمی ست از بهشت ،جایی که رفتن به ان ، ارزوی ادم های اینجاست.

 

راننده های انها اغلب پیر و فرتوتند ، گاهی با اعصاب های فولادی ، گاهی با خلق های مگسی ، در مشهد خیلی از انها می گویند " بچه فریمونوم " . وای به ان روزی که از دهانم بر اید " همشهری از کجای وطن ( افغانستان) هستی ؟ طوری نگاهت می کنند که گویی فحش خواهر و مادر داده ای . بعد با بی میلی تمام می گویند بچه اطراف فریمان هستند .

                                                                  wanet1

بگذریم ... مردم وقتی می خواهند جهاز دخترشان را از خانه بیرون کرده و راهی خانه داماد کنند ، چهار پنج و گاهی شش وانت  نیسان جلوی درب منزل قطار می کنند داخل هر یکی یک چیز ، یکی کمد سه تیکه ، دیگری دو عدد فرش ، ان یکی یخچال و بعدی ها همین طور دانه دانه می گذارند .

 

نمی دانم،  شاید برای این که زیاد و فاخر به نظر اید ، شاید هم برای نوعی ابرو داری که مثلا مردم بگویند " اوه.. جهاز دختر فلانی را دیدی چندین بار شتر نه نیسان بود . شاید هم ، پاسداشت همان رسم قدیمی است که جهاز را بار شتر ها می کردند.

اما اولین سال زندگی دختر و پسر که در خانه استیجاری تمام شد، باز هم به وانت نیسان نیاز هست برای اینکه بار و بنه ی زندگی  را به منزل دیگری بکشی ، اینبار اما در کمال تعجب تمامی ان قافله ی نیسان ها جای می گیرند تنها و تنها در یک وانت  نیسان و کسی نمی داند این معادله چطور سر راست می شود: " پنج وانت نیسان در یک وانت نیسان ".

و این بار داشتن یک راننده خوب و با حوصله ضروری ست چرا که او خوب می دانند چه چیزی را کجا قرار دهد و گاهی ان سوی  بارت را می گیرد البته اگر به قول خودش " دیکس کمر " نداشته باشد .

مردم با این وسیله شام عروسی شان را انتقال می دهند ، ظروف و تدارکات جشن را این سوو ان سو می برند ، بطور غیرقانونی برای رفتن به تفرج گاه های اطراف شهر، همه جمع می شوند پشت ان و برای مخفی ماندن از چشم پلیس های راهنمایی رانندگی چادرسیاه رویشان می کشند، ایام عزاداری سیاه پوشش می کنند و بلند گوهای نوحه خوانی رویش می گذارند.

این وسیله تنها و تنها برای خدمت در طول زندگی ساخته نشده ، بلکه در انتهای زندگی نیز همچون شوالیه ای می اید تا پیروزمندانه اخرین خدمتش را برای سرورش انجام دهد . مردم اینجا،  فوت شده هایشان را با همین وانت ها بسوی جایگاه ابدی شان انتقال می دهند، و هرگاه پیرمرد و یا پیر زنی خواب سوار شدن بر وانت نیسان ببیند اخرین وصیت ها و سفارش هایش را انجام می دهد.

linkwithin

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...