Wednesday, November 27, 2013

مال حرام

مادرم می گفت این ها را نخورید ، اگر خوردید مطمئن باشید که در شکم هایتان مار می شوند ، اخر این ها مال حرام است فقط باید بشکنید و پوست هایش را بیندازید دور و مغزها را سالم در اورید ، کار سختی بود 2 منش می شد 6 کیلو یعنی باید شش کیلو پسته را بشکنی انوقت از این شش کیلو باید 3 کیلو مغز تحویل صاحب کار دهی . peste_shekani

یک چادر کف خانه پهن می شد و انوقت یک تکه سنگ و چند تا چکش ، صدای چکش ها فضای خانه را پر می کرد ، اولش اشتیاق داشتی و دوست داشتی همه شان را بشکنی اما بعد وقتی چکش دمار از انگشت اشاره ی دست چپت می اورد کم کم بدت می امد ، همه خانه های مهاجرین  گلشهری پسته می اوردند و رقابتی بود ، ووقتی می شنیدی خانه همسایه دو من پسته اش را تحویل داده و دو من جدید اورده ، درد سرانگشت هایت را فراموش می کردی ، بعدها عنبرهای مخصوص پسته شکنی به بازار امد ان هم ساخته دست اهنگرهای با استعداد افغان ، قیمتش 600 تومان بود و برای خرید یکی از ان ها باید 3 من پسته می شکستی ، کمی کار را راحت می کرد اما مرهمی برای سرانگشت اشاره ات نبود .

حالا وقتی پسته را می شکنی نیاز بود با انگشت شصتت هم ان را باز کنی ، و ارام ارام ان هم زخم می شد . فکر می کردیم این پسته ها همه اش مال رفسنجان است و از باغ های پسته ی اقای رفسنجانی ، بزرگتر ها می گفتند و ما می گفتیم خوشا به حال اقای رفسنجانی ،  با این همه پسته چکار می کند اخر این ها همه مال حرام است ، نمی تواند بخورد پس چکار می کند .

جنگ ایران و عراق بود و زندگی سخت ، برای مهاجر ها سخت تر ، روزی که پسته های خندان برایمان می اوردند خوشحال بودیم ، لبخند پسته های خندان به ما می گفت عنبر و چکش را بیندازید دور و تنها با دستهای خالی می شد کار کرد ، پوست های پسته را می دادیم به پیر مرد فقیر سر کوچه ، اخر او پولی نداشت که نفت بخرد ، یک بخاری چوبی داشت که به جای چوب پوست پسته داخلش می ریخت .

سالها از ان روزها می گذرند و هنوز هم وقتی پسته می بینم فکر می کنم اینها مال حرام است و نباید خورد .

No comments:

Post a Comment

linkwithin

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...