Wednesday, December 4, 2013

افتاب تعطیل

نشئگی و دیوانگی و تریاک ، مستی و شراب و سکس،  فلسفه و زن ، جنازه و مردار و گور ، بیهودگی زندگی و نوشتن نامه به کروموزوم های بدن خود ، همه و همه هذیان گویی های شاعر جوان افغان است ، کاوه ی جبران  در کتاب شعرش " افتاب تعطیل " .

بگذارمان که نشئه ی ادم دبل شود

دیوانگی و مستی امشب مثل شود

بگذار تا که مردم دنیا خبر شوند

با این شراب تلخ جهان عسل شود

پیش از این درباره کاوه جبران و کتاب " ترانه و تروریست " در این بلاگ صحبت شد. او در کتاب دومش  افتاب را تعطیل کرده است ، اما مگر افتاب هم تعطیل می شود ، افتاب در سرزمین کاوه جبران تعطیل است ، زیرا زندگی جز حسرت های فروخورده و سردرگمی های مدام چیزی برایش به ارمغان نیاورده ، تنها گه گاه یاد عشقی همچون مریم نوری ست در تاریکی .

بگذار یاد مریم و افکار مسخره

کم ، کم در این پیاله ی تیزاب حل شود

کتاب حاوی اشعاری ست با نگاه تلخ به زندگی و فناپذیری ان . از زنان هم  در این کتاب سخن رفته ، زن از نگاه شاعر در این کتاب به دو دسته تقسیم شده ، یک مادر و دو مریم یا همان عشق ، او یا خود را همچون کودکی می بیند که از مادر جدا افتاده یا همچون جوانی که در فراق یار است و زندگی برایش پریدن از اغوش مادر به اغوش یار است و حال که این چنین نشده سرگردان و پریشان احوال گشته است . aftab_tatil

مادر ببین که دربه دری عادتم شده

شبها شراب و لندغری عادتم شده

شب ها و روزها شده من خانه نیستم

اصلا به زنده گی سر سوزن .. نه نیستم

یک سو شراب و شعر و جهانی شبیه گور

یک سو چخوف و نیچه و لعنت به بوف کور

یک سو فرارو نفرتی از هر چه ادم است

یک سو دلی که سخت گرفتار مریم است

شاعر در ابتدا و مطلع کتاب نامه ای نوشته است برای شخصی و یا چیزی عجیب ، برای کروموزوم هایش و به اصطلاح درد دلی ست از جهان پیرامون و از جنگ و اشغال موطنش

"  کروموی عزیز.....

در کودکی به من گفته اند که لای پاهای هیچ کس حتا خودت نگاه نکن که به دوزخ می روی در انجا اتش می گیری و میسوزی ، به من گفته اند که حتا نام این چیز ها را نبر که قهر خدای عزو جل را بر می انگیزد، خدا خیلی خیلی بزرگ بود کرومو ، من ازش می ترسیدم و انگاه هم ترسیدم .

به لای پای هیچ کس نگاه نکردم حتا خودم ، وقتی می شاشیدم سرم را بالا می گرفتم تا اتش  نگیرم اما یک روز بچه های همسایه به من گفتند : پدر و مادرم کار بدی را باهم کردند که من پیدا شدم . این شاید  اولین جرقه ی وحشتناک در ذهنم بود ولی نمی دانم که این همه پدر و مادرها در اتش دوزخ خواهند سوخت یا نه ؟ .....

کرومی عزیز

زندگی در اینجا به دو تا برج وابسته است ، وقتی از هم می پاشند ، کروموزوم هایی از ان سوی ابها می ایند  و تو در اینجا یاد می گیری درس بخوانی و مغز گنده ات را از اطلاعات پر می کنی ، عاشق می شوی اما مریم با ادم بی پول ، احساساتی و دیوانه دوست نمی شود .خانواده ات از ادم بیکار و ولگرد بدشان می اید ........... نفرین به کاپیتالیزم ...... بعد از اینکه برج ها را زدند تو می توانی اینجا همه چیز پیدا کنی مثلا " دوست دختر ، قوطی های خالی پپسی ، تاریخ پنج هزار ساله ، فلم های شاهرخ خان، دیازپام ، البوم های شکیرا ، غیرت افغانی ، حساب بانکی ، ویسکی جک دانیل ، دیوان حافظ ، زندگی نامه نیچه ، دوستان نامرد ،............ راستی یادم رفت . جنس خاکمان هم از تروریست است. زوم ،  اگر تریاکی نشویم ، اگر از گرسنگی و سرما نمیریم ، اگر از بمب های امریکایی جان سالم بدر بریم ، حتما وقتی یک نفر انتحار کند جزو صد کشته شده هستیم ، هیچ کس برای ما گریه نخواهد کرد .. . "

افتاب تعطیل

کاوه جبران

ناشر:انجمن قلم افغانستان

بنگاه انتشارات میوند کابل

No comments:

Post a Comment

linkwithin

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...