نشئگی و دیوانگی و تریاک ، مستی و شراب و سکس، فلسفه و زن ، جنازه و مردار و گور ، بیهودگی زندگی و نوشتن نامه به کروموزوم های بدن خود ، همه و همه هذیان گویی های شاعر جوان افغان است ، کاوه ی جبران در کتاب شعرش " افتاب تعطیل " .
بگذارمان که نشئه ی ادم دبل شود
دیوانگی و مستی امشب مثل شود
بگذار تا که مردم دنیا خبر شوند
با این شراب تلخ جهان عسل شود
پیش از این درباره کاوه جبران و کتاب " ترانه و تروریست " در این بلاگ صحبت شد. او در کتاب دومش افتاب را تعطیل کرده است ، اما مگر افتاب هم تعطیل می شود ، افتاب در سرزمین کاوه جبران تعطیل است ، زیرا زندگی جز حسرت های فروخورده و سردرگمی های مدام چیزی برایش به ارمغان نیاورده ، تنها گه گاه یاد عشقی همچون مریم نوری ست در تاریکی .
بگذار یاد مریم و افکار مسخره
کم ، کم در این پیاله ی تیزاب حل شود
کتاب حاوی اشعاری ست با نگاه تلخ به زندگی و فناپذیری ان . از زنان هم در این کتاب سخن رفته ، زن از نگاه شاعر در این کتاب به دو دسته تقسیم شده ، یک مادر و دو مریم یا همان عشق ، او یا خود را همچون کودکی می بیند که از مادر جدا افتاده یا همچون جوانی که در فراق یار است و زندگی برایش پریدن از اغوش مادر به اغوش یار است و حال که این چنین نشده سرگردان و پریشان احوال گشته است .
مادر ببین که دربه دری عادتم شده
شبها شراب و لندغری عادتم شده
شب ها و روزها شده من خانه نیستم
اصلا به زنده گی سر سوزن .. نه نیستم
یک سو شراب و شعر و جهانی شبیه گور
یک سو چخوف و نیچه و لعنت به بوف کور
یک سو فرارو نفرتی از هر چه ادم است
یک سو دلی که سخت گرفتار مریم است
شاعر در ابتدا و مطلع کتاب نامه ای نوشته است برای شخصی و یا چیزی عجیب ، برای کروموزوم هایش و به اصطلاح درد دلی ست از جهان پیرامون و از جنگ و اشغال موطنش
" کروموی عزیز.....
در کودکی به من گفته اند که لای پاهای هیچ کس حتا خودت نگاه نکن که به دوزخ می روی در انجا اتش می گیری و میسوزی ، به من گفته اند که حتا نام این چیز ها را نبر که قهر خدای عزو جل را بر می انگیزد، خدا خیلی خیلی بزرگ بود کرومو ، من ازش می ترسیدم و انگاه هم ترسیدم .
به لای پای هیچ کس نگاه نکردم حتا خودم ، وقتی می شاشیدم سرم را بالا می گرفتم تا اتش نگیرم اما یک روز بچه های همسایه به من گفتند : پدر و مادرم کار بدی را باهم کردند که من پیدا شدم . این شاید اولین جرقه ی وحشتناک در ذهنم بود ولی نمی دانم که این همه پدر و مادرها در اتش دوزخ خواهند سوخت یا نه ؟ .....
کرومی عزیز
زندگی در اینجا به دو تا برج وابسته است ، وقتی از هم می پاشند ، کروموزوم هایی از ان سوی ابها می ایند و تو در اینجا یاد می گیری درس بخوانی و مغز گنده ات را از اطلاعات پر می کنی ، عاشق می شوی اما مریم با ادم بی پول ، احساساتی و دیوانه دوست نمی شود .خانواده ات از ادم بیکار و ولگرد بدشان می اید ........... نفرین به کاپیتالیزم ...... بعد از اینکه برج ها را زدند تو می توانی اینجا همه چیز پیدا کنی مثلا " دوست دختر ، قوطی های خالی پپسی ، تاریخ پنج هزار ساله ، فلم های شاهرخ خان، دیازپام ، البوم های شکیرا ، غیرت افغانی ، حساب بانکی ، ویسکی جک دانیل ، دیوان حافظ ، زندگی نامه نیچه ، دوستان نامرد ،............ راستی یادم رفت . جنس خاکمان هم از تروریست است. زوم ، اگر تریاکی نشویم ، اگر از گرسنگی و سرما نمیریم ، اگر از بمب های امریکایی جان سالم بدر بریم ، حتما وقتی یک نفر انتحار کند جزو صد کشته شده هستیم ، هیچ کس برای ما گریه نخواهد کرد .. . "
افتاب تعطیل
کاوه جبران
ناشر:انجمن قلم افغانستان
بنگاه انتشارات میوند کابل
No comments:
Post a Comment