Sunday, November 25, 2012

سلام ای غم

یکی می گفت : محرم را دوست ندارم ، چرا که چهره ی شهر سیاه می شود ، ادم ها لباس های تیره می پوشند ، مردم گریه می کنند و بر سر و صورت می زنند ، زنجیر و قمه است که بر پیکر ها و سرها فرود می اید ، محرم را دوست ندارم ، زیرا همه جایش غمین است .اوای لعن و نفرین از هر کوی می اید .

دیگری گفت : محرم را دوست دارم ،چرا که دیگر دیوانگان و بی خانمان ها ، معتاد ها و ترد شده های این دنیا ، سر گرسنه به زمین نمی گذارند ، درب هر مجلس و محفل برای همه انها باز است . چایی و شربت و قند کام ولگرده های تشنه را سیراب می کند.

اما جدای از همه ی اینها چرا غم انقدر شیرین است؟ خیلی از ادم ها دوستش دارند. شاعران به او سلام می کنند ، عشاق سنگش را به سینه می زنند ، دوست داری ابرهای سیاهش اسمان قلبت را بارانی کند. در مرارت های دهر عده ای ان را همچون شراب سرخ به جام می زنند و می نوشند . شاید ، شاید مسکنی ست بر رنج های ادم ها ، شاید غم ،  اب سردی ست بر اتش دل. پس سلام ، سلام ای  غم .

سلام ای  غم ( اثر پل – الوار  / بر گردان : نادر نادر پور)

تو را بدرود می گویم

تو را در نقش های سقف می بینم

تو را در چشم های دوست می جویم

تو تنها تیره بختی نیستی ، زیرا

که لبهای سیه روزان

تو را با نوشخندی جلوه می بخشند

سلام ای غم

سلام ای عشق پیکرهای مهر انگیز

سلام ای نیروی پنهان

که عشق پاک، چون روحی مجرد از تو می زاید

سلام ای غم

سلام ای چهره ی نومید

سلام ای صورت زیبا

No comments:

Post a Comment

linkwithin

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...