Thursday, December 3, 2015

کرامت

هیچ کدام از کودکان افغان که در ایران به دنیا امدند ،حتا برای یک بار هم صدای گلوله را نشنیدند ، ویرانی حاصل از انفجار را ندیده اند ،وشاید هرگز گرسنگی و قحطی نکشیده اند ، به کوه ها فرار نکرده اند ، صدای هاوان نشنیده اند ، غرش تانکها و شکستن پنجره ها و درها را ندیده اند ،چیزی که پدر و مادر های شان را سالها  قبل از افغانستان اواره این سرزمین کرد .
با وجود همه ی این ها انها یکی پس از دیگری همچون مورهایی که به دنبال هم قطار می شوند ،مشغول ترک ایران هستند .چرا؟
جوابها مختلف است .
انجایی را دوست ندارم که نتوانم یک موتور سیکلت قراضه را با خیال راحت سوار شوم .
دوست ندارم جایی باشم که بعد از سالها درس خواندن و مدرک گرفتن در هیچ سازمان و موسسه ای راهم ندهند .
این مدرک شناسایی من به چه درد می خورد وقتی نتوانم سیمکارت 5000 تومانی ام را بنام خودم بزنم.
200 میلیون تومان مغازه خریده ام نمی توانم به نام بزنم ،مجبورم به نام دوست ایرانی ام بزنم ، او دوست من است و اعتماد کامل به او دارم ،اما ادم است و ادم ها وسوسه می شوند .
مجوز نمی دهند ، نمی توانم هیچ کسب و کاری راه بیندازم.
بچه هایم هیچ اینده ای ندارند .
اداره کار امان مان را بریده ، غیر از کارهایی که در ایین نامه امده هیچ کار دیگری را اجازه نمی دهند ، من دوست دارم شرکتم را تاسیس کنم و مدیر ان باشم.
می خواهم سفر کنم هر جا و هر وقت دوست داشتم بر گردم خانه نه اینکه اداره مهاجرت یک کاغذ دستت بدهد و به تو امر کند در این مسیر به سفر برو و حتما ده روز دیگر برگرد وگرنه کارتت را باطل می کنیم .
حق نداری وارد این شهر و ان محل شوی .
اری ، چیزی که بار دیگر مردم مرا از این سرزمین نیز  فراری می دهد  ،جنگ و نبرد نیست بلکه نابرابری و یافتن یک چیز است ، و ان چیزی نیست جز کرامت انسانی .

1 comment:

  1. سلام.کاملاً موافقم با این نوشته.من هم نمی‌خواستم جایی زندگی کنم که حق شهروندبودن نداشتم.
    نجمه

    ReplyDelete

linkwithin

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...