Monday, May 6, 2013

مستی

عربده می کشند ، داد و حوار به راه انداخته اند ، همه از سر راه شان کنار می روند ، شیشه می شکنند ، ماشین خط می اندازند ، بساط بساطی ها را له و  لورده می کنند ، فحش های بی ناموسی می دهند ، به کی ؟ به زمین  و زمان ، به این تنه می زنند ، ان را هول می دهند . اری این اخرش هست اخر همه چیز ، مردم ترسیده اند می گویند : " بروید که انها مست کرده اند" .

اشتباه نکنید نمی خواهم ملامتشان کنم  ، یا مثل این پیرمرد بگویم : " ولدای زززنا " " بی پدر مادرا ". فوقش دو خیابان انطرف تر می روند و بالا می اورند حالشان  بهتر می شود . ولی یک چیز این مست ها را دوست دارم همین که بی اختیار می شود همیشه یکی دو نفر دیگر هستند که زیر بغلش را می گیرند یا دست حلقه می کنند دورش که خراب کاری نکند ، بدو بدو دنبال چایی سیاه و غلیظ می گردند که به خوردش دهند بلکه لامذهب ببرد ، ارام شود ، قرار گیرد ، اما مثل اینکه اینها از این حلقه هم گریخته اند و زده اند به سیم اخر .

بچه سوسول نیستند ، اینجا پایین شهر است ، تیپ و قیافه شان به این حرف  ها نمی خورد ، بد مستی های عشرت امیز، اتهام  خیلی خیلی با کلاسی است . مشخص است که کاپشن خلبانی اش را لااقل پنج سال است می پوشد ، چرکهای روی استینش دیگر با رنگ پارچه یکی شده است ، هیچ جوانی که کمی از مد بداند این روزها شلوار شش جیب نمی پوشد شلوارش انگار به پاهایش چسپیده است ، کفش قیصری اش هم به قدمت همان قیصر است .

موهای ژولیده اش مدتهاست رنگ شانه ندیده اند ، در همین حالت مستی هم تسبیحش را رها نمی کند، از این مجموعه تنها چیزی که برق می زند زنجیری ست که دور گردنش انداخته است ، شاید زنجیری ست که دختر همسایه برای او خریده  است ، همان دختر همسایه ای که فقط می تواند ظهرها از مدرسه امدنش را انتظار بکشد ، تازه اگر گشت انتظامی ان دور برها نباشد .

حتما این بار که بطر عرق سگی گرفته اند ، از همان ها که در شیشه ، یا بطری نوشابه خانواده می ریزند شاید هم توی پلاستیک فریزر اورده اند ، پولی نداشتند که نوشابه خانواده زمزم هم بخرند و قاطی اش کنند تا مثلا کمی از سگی بودنش کم کنند ، دور هم جمع شدند و استکان های چای مسجد محل را دزدیده اند که مثلا پیک پیک بخورند به سلامتی سه کس :" ناموس و رفیق و بی کس"

شاید اصلا پدر ندارد ، مادرش کار می کند تا خرج اعتیاد برادر بزرگش را بدهد ، که هیچ چیز از دست سرقت های او در خانه باقی نمانده است  ، شاید هم متوجه رفت و امدهای مشکوک مردی شده که گاه گاهی به خانه شان می اید ، ماشینش را چند کوچه ان طرف تر پارک می کند.

اما نه ، کمی ان سوترچراغانی ست ، صدای ساز و اواز می اید  ، به گمانم دختر همسایه را امشب می برند. 

No comments:

Post a Comment

linkwithin

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...